آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

نیمی از من ، نیمی از تو

موش کوچولو دندون دار میشود!!!!!!!!!!!!!

الهی قربون اون دوتا دندون کوچولوی سفیدت بشم من! دیشب همش تو خواب غر میزدی و نق میزدی و گاهی ددددد و ببببببببب با عصبانیت میگفتی! کمی هم پاهات سوخته بود و منم مجبور شدم بازت بذارم و تو هم حسابی از خجالت تشکمون در اومدی!!!!!!!!! خلاصه که امروز تو بغلم بودی و داشتیم با هم بازی میکردیممممممممم و تو غش غش میخندیدی! که یهو دیدم دو تا دندون کوچوووووووووووووووووووولو رو لثه های صورتی قشنگت برق میزنه!!!!!!!!! با انگشت لمس کردم دیدم بعله!!!!!!!!!!!!! موش کوچولو دندون دار شده و ما خبر نداشتیم! بابایی کلی ذوق کرد و بغلت کرد و هی نگاه میکرد و نمیدید و هر کاری میکردیم نمیذاشتی ببینیم تا اینکه من قاشق فلزی آوردم و گذاشتیم تو دهنت! یهو دیدیم صدای تق ...
27 آبان 1391

لذت مادری

گل خوشبوی من امشب مثل هفته پیش به راحتی خوابیدی...( آخه هفته پیش به خاطر مریضیت موقع خواب بی قراری میکردی و همش کلافه بودی) و من نگات میکردم و لذت میبردم و عشق میکردم و فکر میکردم به این 8 ماه و دوباره احساساتم گل کرد و چشام خیس شد! غرق لذت شده بودم! شاید تو این 8 ماه خستگی ها و بیخوابی های زیادی و تجربه کردم! طوری که اکثر اوقات تا چشمامو رو هم میذاشتم خواب میدیدم!!! چه استرسهای بی موردی داشتم و دارم ... ولی هر چی دقیق تر میشدم بیشتر لذت میبردم لذت میبردم از اینکه وقتایی که خسته ای ، خوابت میاد و یا بی حال و مریضی و دردی کلافه ات کرده فقط و فقط و فقط! آغوش من و میخوای! و فقط تو بغل من آروم میگیری! و اونجاست که من عجیب  احساس غرو...
15 آبان 1391

هشت ماه تمام..... خداروشکر

هشت ماه گذشت از با هم بودنمون! و چه خوش گذشت! درسته خیلی سخت بود ولی اینقدددددددددر شیرین بود که الان هیچی از سختی هاش یادم نمونده!!!!!! این ماه ، ماه سختی بود ... گلم مریض شد و اسهال و استفراغ گرفت! الهی بمیرم برات عزیزم که اینقدر معصومی! دلم برات کباب بود ولی خداروشکر 3 روز بیشتر طول نکشید. دست مامانی جون( مامان خودم) درد نکنه اومد و کلی بهمون رسید آخه من و تو و بابا هر سه مریض شدیم! خیلی بد بود خیلیییییی... اون سه روز اصلا حال نداشتی حتی روروک سواری هم که میکردی اول یک هل محکم میدادی و بقیه شو پاهاتو بالا میدادی و سر میخوردی!  الهی مادر به فدات بشه  تو این مدت فهمیدم طاقت آخ گفتنتو ندارم... داغون شدم! شب اول که همش گریه کردم...
14 آبان 1391
1